درمان سیاهی دور چشم

خیلی خب بزن بریم!

حس می کنم این روزا خیلی بیشتر از قبل به آینه نگاه می کنم. نه اینکه بخوام خودمو چک کنم نه! بیشتر دارم دنبال یه چیزی می گردم… یه چیزی که انگار داره کم کم خودشو نشون می ده. یه هاله ی تیره یه سایه ی کوچیک که درست زیر چشمام جا خوش کرده. اولش فکر کردم شاید خستگیه شاید کم خوابی شاید یه دوره ی استرس زاست که داره اثرشو می ذاره. ولی هر چی بیشتر می گذره بیشتر مطمئن می شم که یه قضیه جدی تره.

می دونم که تنها نیستم. خیلی از دوستام خیلی از آدمایی که تو خیابون می بینم یه نشونه هایی از همین تیرگی رو زیر چشماشون دارن. انگار یه راز مشترکه بین هممون یه جور علامت سوال بزرگ که هممون داریم دنبال جوابش می گردیم.

اولین کاری که کردم طبق معمول رفتم سراغ اینترنت. شروع کردم به خوندن مقاله ها پست ها نظرات مختلف. یه دنیای عجیب و غریب بود. از یه طرف کلی محصول و کرم و سرم معرفی می کردن که ادعا داشتن معجزه می کنن. از طرف دیگه کلی راه حل خونگی و طبیعی پیدا می شد که می گفتن با یه کم خیار و سیب زمینی می شه همه چیزو درست کرد.

راستش گیج شده بودم. نمی دونستم به کدوم حرف اعتماد کنم کدومو امتحان کنم. ته دلم یه حسی می گفت که هیچ کدوم از اینا جواب قطعی و صد درصدی نیست. انگار قضیه پیچیده تر از این حرفاست.

تو این گشت و گذار اینترنتی یه چیز جالب فهمیدم. اینکه این تیرگی زیر چشم فقط یه مشکل ظاهری نیست. انگار یه جور آینه است که داره وضعیت درونی بدنمو نشون می ده. کمبود ویتامین کم آبی آلرژی مشکلات تیروئید حتی ژنتیک… یه عالمه دلیل مختلف می تونه باعث این اتفاق بشه.

اینجا بود که یه کم نگاهم به قضیه عوض شد. فهمیدم که نمی تونم فقط با یه کرم یا ماسک این تیرگی رو از بین ببرم. باید یه تغییر اساسی تو سبک زندگیم ایجاد کنم.

اول از همه خوابم رو تنظیم کردم. سعی کردم هر شب سر ساعت مشخص بخوابم و حداقل ۷-۸ ساعت خواب با کیفیت داشته باشم. می دونم گفتنش آسونه ولی عمل کردن بهش خیلی سخته. مخصوصا وقتی که هزار تا کار و فکر و خیال تو سرم وول می خوره. ولی کم کم دارم یاد می گیرم که چطور ذهنمو آروم کنم و یه خواب راحت داشته باشم.

بعدش سراغ تغذیه ام رفتم. سعی کردم غذاهای سالم و مغذی بخورم. میوه و سبزیجات تازه پروتئین های کم چرب غلات کامل… یه جورایی رژیم غذاییم رو از نو طراحی کردم. فهمیدم که بعضی از غذاها مثل غذاهای شور و فرآوری شده می تونن باعث احتباس آب تو بدن بشن و تیرگی زیر چشم رو بیشتر کنن.

آب! این یکی از مهم ترین چیزایی بود که باید بهش توجه می کردم. همیشه شنیده بودم که باید روزی ۸ لیوان آب بخورم ولی راستش هیچ وقت جدی نگرفته بودم. حالا فهمیدم که کم آبی می تونه چه بلایی سر پوستم بیاره. سعی کردم یه بطری آب همیشه همراهم باشه و در طول روز کم کم آب بنوشم.

یه چیز دیگه ای هم که خیلی تاثیر داشت ورزش بود. لازم نیست حتما برم باشگاه و وزنه بزنم. یه پیاده روی ساده یه کم یوگا یه نرمش صبحگاهی… همینا هم می تونه خیلی کمک کنه. ورزش باعث می شه گردش خون تو بدنم بهتر بشه و اکسیژن بیشتری به پوستم برسه.

البته نباید از مراقبت های موضعی هم غافل شد. یه کرم دور چشم خوب می تونه خیلی کمک کنه. ولی باید حواسم باشه که کرم مناسب با نوع پوستم رو انتخاب کنم و مرتب ازش استفاده کنم.

یه چیز دیگه ای هم که تو این مدت یاد گرفتم صبر و حوصله است. هیچ راه حل جادویی و سریعی وجود نداره. باید صبور باشم و به بدنم فرصت بدم تا خودش رو ترمیم کنه.

تو این مسیر با آدمای زیادی هم صحبت کردم. با دکتر پوست با متخصص تغذیه با دوستایی که تجربه های مشابهی داشتن. هر کدومشون یه چیزی بهم یاد دادن یه زاویه جدید رو برام روشن کردن.

یه بار با یه دکتر پوست خیلی مهربون صحبت می کردم. بهم گفت که تیرگی زیر چشم یه جورایی مثل یه اثر انگشته. یعنی برای هر کسی دلیل و راه حلش متفاوته. نباید خودمو با بقیه مقایسه کنم و باید راه حل مناسب خودمو پیدا کنم.

این حرفش خیلی بهم آرامش داد. فهمیدم که نباید دنبال یه نسخه ی آماده بگردم. باید خودم دست به کار بشم و با آزمون و خطا بهترین راه رو برای خودم پیدا کنم.

حالا بعد از چند ماه تلاش و تحقیق و تجربه می تونم بگم که یه کم بهتر شدم. تیرگی زیر چشمم هنوز کاملا از بین نرفته ولی خیلی کمرنگ تر شده. پوستم شاداب تر و سرحال تر به نظر می رسه.

مهم تر از همه اینکه یه چیز جدید یاد گرفتم. اینکه باید بیشتر به خودم اهمیت بدم. به بدنم گوش کنم و نیازهاشو برآورده کنم. فهمیدم که سلامتی و زیبایی دو روی یه سکه هستن.

این ماجرا یه جورایی منو به چالش کشید. باعث شد بیشتر به خودم فکر کنم بیشتر به زندگیم دقت کنم. فهمیدم که خیلی وقتا مشکلات ظاهری می تونن یه نشونه باشن یه علامت خطر که دارن بهمون می گن یه جای کار داره می لنگه.

حالا هر وقت به آینه نگاه می کنم دیگه فقط دنبال تیرگی زیر چشمم نمی گردم. به کل صورتم نگاه می کنم به چشمهام به لبخندم. سعی می کنم خودم رو همونجوری که هستم دوست داشته باشم. با همه ی نقص ها و ایرادهاش.

چون فهمیدم که زیبایی واقعی از درون میاد. از سلامتی از شادی از عشقی که به خودمون و به زندگی داریم. و این چیزیه که هیچ کرم و سرمی نمی تونه بهمون بده. این چیزیه که باید خودمون به دستش بیاریم.

خب این بود داستان من با تیرگی زیر چشمم. یه داستان طولانی و پر فراز و نشیب که هنوز هم ادامه داره. ولی مهم اینه که دارم تلاش می کنم دارم یاد می گیرم دارم بهتر می شم. و این خودش یه پیروزیه.

امیدوارم این تجربه ی من به شما هم کمک کنه. شاید شما هم دارید با یه مشکلی مشابه دست و پنجه نرم می کنید. بدونید که تنها نیستید. و بدونید که همیشه یه راهی هست. فقط باید پیداش کنید.

راستی یه چیز دیگه هم یادم اومد. تو این مدت خیلی از دوستام ازم می پرسیدن که چه کرمی استفاده می کنم چه ماسکی می ذارم. منم همه ی تجربه هامو باهاشون در میون میذاشتم. ولی یه چیزی رو همیشه بهشون تاکید می کردم اینکه هیچ وقت نباید خودمون رو با بقیه مقایسه کنیم. هر کسی پوست متفاوتی داره و به یه مراقبت خاص نیاز داره.

به جای اینکه کورکورانه از یه محصول یا روشی پیروی کنیم بهتره یه کم وقت بذاریم و پوست خودمون رو بشناسیم. بفهمیم که چه چیزایی براش خوبه و چه چیزایی براش بده. بعد با یه دید باز و آگاهانه شروع کنیم به مراقبت ازش.

یه چیز دیگه ای هم که خیلی مهمه اینه که از متخصص کمک بگیریم. یه دکتر پوست خوب می تونه خیلی راهنماییمون کنه و بهمون بگه که چه محصولاتی برای پوستمون مناسبه و چه درمان هایی می تونه موثر باشه.

البته نباید انتظار داشته باشیم که با یه بار مراجعه به دکتر همه چیز حل بشه. ممکنه لازم باشه چند بار ویزیت بشیم و چند تا درمان مختلف رو امتحان کنیم تا به نتیجه برسیم. ولی مهم اینه که ناامید نشیم و به تلاشمون ادامه بدیم.

یه چیزی هم که خیلی تو روحیه ام تاثیر داشت این بود که یه هدف کوچیک برای خودم تعیین می کردم و سعی می کردم بهش برسم. مثلا تصمیم می گرفتم که این هفته هر روز ۸ لیوان آب بخورم یا هر شب سر ساعت مشخص بخوابم. وقتی به این هدف های کوچیک می رسیدم یه حس رضایت و اعتماد به نفس پیدا می کردم که باعث می شد انگیزه ام برای ادامه دادن بیشتر بشه.

یه چیز دیگه ای هم که خیلی بهم کمک کرد این بود که یه دفترچه یادداشت برای خودم درست کردم و توش همه ی تجربه هامو می نوشتم. چه محصولاتی استفاده کردم چه غذاهایی خوردم چه ورزش هایی کردم و چه تاثیری روی پوستم داشت. اینجوری می تونستم یه الگوهایی رو پیدا کنم و بفهمم که چه چیزایی برای پوستم بهتره و چه چیزایی بدتر.

البته نباید فکر کنید که همه چیز همیشه طبق برنامه پیش می رفت. خیلی وقتا پیش می اومد که یه شب دیر می خوابیدم یا یه غذای ناسالم می خوردم یا ورزش رو فراموش می کردم. ولی مهم این بود که خودمو سرزنش نمی کردم و دوباره سعی می کردم به روال عادی برگردم.

یه چیز دیگه ای هم که خیلی مهمه اینه که به خودمون سخت نگیریم. زندگی پر از استرس و فشاره و نمی تونیم همیشه همه چیز رو تحت کنترل داشته باشیم. گاهی وقتا باید به خودمون استراحت بدیم و از زندگی لذت ببریم.

یه وقتایی هم پیش می اومد که دلم می خواست همه چیز رو ول کنم و بی خیال همه چی بشم. ولی بعد به خودم می گفتم که این فقط یه حسه و نباید بهش اجازه بدم کنترلمو به دست بگیره. یادم می اومد که چقدر تا حالا تلاش کردم و چقدر پیشرفت داشتم. این باعث می شد دوباره انگیزه بگیرم و به راهم ادامه بدم.

یه چیزی هم که خیلی بهم کمک کرد این بود که با آدمای مثبت و پر انرژی معاشرت می کردم. دوستایی که همیشه حمایتم می کردن و بهم انگیزه می دادن. دوری از آدمای منفی و غرغرو خیلی تو روحیه ام تاثیر داشت.

یه چیز دیگه ای هم که یاد گرفتم اینه که باید به بدنم احترام بذارم. بهش غذاهای سالم بدم بهش استراحت کافی بدم و ازش مراقبت کنم. وقتی به بدنم احترام می ذارم اونم به من احترام می ذاره و بهتر کار می کنه.

و یه چیز دیگه ای هم که خیلی مهمه اینه که خودمو دوست داشته باشم. با همه ی نقص ها و ایرادهاش. وقتی خودمو دوست دارم دیگه نیازی ندارم که دنبال تایید و تحسین دیگران باشم. و این بزرگترین هدیه ایه که می تونم به خودم بدم.

این بود یه خلاصه ای از تجربه های من تو این مدت. امیدوارم به دردتون بخوره. و یادتون باشه شما زیبا هستید همونجوری که هستید. فقط کافیه خودتون رو باور داشته باشید.

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*